رسول پاپایی /روزنامه اعتماد /۱۸خرداد۹۱
بسياري از معلمان منتظر ابلاغ قانون بازنشستگي قبل از موعد هستند تا چندسال زودتر هم كه شده از آموزش و پرورش خارج شوند. گستردگي جغرافياي آموزش و پرورش، ناكارآمدي و عدم ثبات مديريت ها و سليقه محوري وزيران در ورود و خروج نيروي انساني، ساماندهي منابع انساني را در وزارتخانه با دشواري ها و تناقضاتي همراه كرده است.
سال 86 فراواني نيروها در بخش هايي از دستگاه تعليم و تربيت منجر به تولد اصطلاح «نيروي مازاد» شد. وزير وقت محمود فرشيدي، چشم انتظار تصويب لايحه بازنشستگي قبل از موعد بود تا پرونده نيروهاي مازاد را به سامان برساند. فرشيدي كه جايش را به علي احمدي داد، قانون بازنشستگي قبل از موعد هم اجرايي شد. در سال87 بيش از 90 هزار معلم با استفاده از بازنشستگي قبل از موعد و بازنشستگي معمولي از مدرسه ها خداحافظي كردند و آموزش و پرورش با دارا بودن 50درصد بازنشستگان قبل از موعد ركورددار وزارتخانه ها شد. حاجي بابايي كه وزير شد، تداوم اجراي قانون بازنشستگي قبل از موعد را با «تعطيلي آموزش و پرورش» يكسان دانست و آن را متوقف كرد. اكنون نيز در حالي كه معلم ها و مدارس سرگرم امتحان هاي پايان سال هستند، وزير آموزش و پرورش از ابلاغ بازنشستگي قبل از موعد با حذف پنج سال سنوات ارفاقي خبر داده است. در اين ميان خانواده ها نگران اين هستند كه مبادا سهل الوصول بودن قانون بازنشستگي قبل از موعد مدرسه ها را از وجود معلمان باتجربه و خلاق و توانا خالي و بچه ها را از اندوخته هاي گرانقدرشان محروم سازد.
چه كساني و چرا خارج مي شوند؟!
معلمان مشتاق به خروج از آموزش و پرورش را شايد بتوان در چند گروه جا داد. عده يي مسائل مالي و ناچيز بودن حقوق معلمي براي اداره يك زندگي معمولي را علت اين تصميم مي دانند. آنها بعد از سال ها به اين نتيجه رسيده اند كه، حتي چهار يا پنج سال خروج زودتر از آموزش و پرورش، فرصتي است مغتنم تا بتوانند به دغدغه هاي مالي و اقتصادي شان كه آموزش و پرورش به آن بي توجه بوده است در جاهايي ديگر بپردازند.
برخي ديگر از معلمان متقاضي و داوطلب خروج از بدنه آموزش و پرورش، از ناكارآمدي و نگاه از بالابه حرفه معلمي، مشاركت ندادن معلمان در تصميم گيري ها و تبديل شدن حرفه معلم به مجري صرف تصميمات في البداهه و عجيب و غريب، خسته شده اند. آنان منزلت و جايگاه خود را آسيب ديده مي بينند و مي گويند مدرسه ها با برنامه هاي يكنواخت و فاقد هرگونه تنوع و نشاط، هم براي دانش آموزان و هم براي معلمان تبديل به مكاني خسته كننده و كسالت آور شده است. به گونه يي كه هم معلم و هم دانش آموز هميشه منتظر باد و باران و برف و آلودگي هوا هستند تا براي يك روز هم كه شده كمتر به مدرسه بروند. آنها مي گويند با اين اوصاف معلمي يكي از مشاغل زيان آور است و بسياري از معلم ها قبل از بازنشستگي به بيماري هاي جسمي و روحي مختلف گرفتار مي شوند و پنج سال خروج زودتر از اين حرفه دشوار هديه يي است به سلامت روح و تندرستي جسم شان.
گروهي ديگر از علاقه مندان به خروج از آموزش و پرورش 10 هزار معلمي هستند كه به گفته مسوولان به بيماري هاي صعب العلاج مبتلاشده اند. هر چند ابتلاي 10 هزار معلم به بيماري هاي صعب العلاج جاي تامل فراوان دارد اما اين قانون به آنان كمك مي كند كه با فراغت بيشتري به معالجه و درمان خود بپردازند.
متقاضيان خروج از بدنه آموزش و پرورش هركدام از اين گروه ها باشند خيلي فرقي نمي كند. مهم اين است كه فلسفه و هدف نهايي قانون بازنشستگي قبل از موعد كه خروج معلمان «بي انگيزه» و «ناتوان» و «فاقد خلاقيت» بوده محقق نمي شود و باز هم برخلاف انتظار همگان، اين معلم هاي «كارآمد و قوي» هستند كه از بدنه آموزش و پرورش خارج مي شوند. شوربختانه بايد گفت ميل و علاقه براي «خروج» زودهنگام از حرفه معلمي در كشور ما زياد است و اين اشتياق نامبارك موجب شده اين پرسش مطرح شود كه چرا ابلاغ و اجراي اين قانون در وزارتخانه هاي ديگر مورد استقبال و توجه قرار نمي گيرد و همچنان آموزش و پرورش بيشترين متقاضي را براي خروج دارد؟! آيا اين استقبال براي رها كردن تدريس و معلمي نشانه يي روشن از كم جاذبه شدن حرفه معلمي، ناراضي بودن معلمان از شرايط اجتماعي و اقتصادي حاكم بر حرفه معلمي نيست؟ ساده ترين راه اين است كه ببينيم در وزارتخانه هايي كه اشتياق به خروج در آنها بسيار كم است و حتي بازنشسته شدن هم موجب نگراني كارمندانش مي شود چه مي گذرد كه در آموزش و پرورش از آنها خبري نيست؟ قبول كنيم موفقيت يا شكست برنامه و طرح ها و سند هاي مختلف مرهون همراهي معلمان است و براي حفظ و نگه داشتن توام با علاقه معلمان خوب و كارآمد توجه به نيازهاي واقعي معلمان امري ضروري است. و تنها در صورت توجه به دغدغه هاي حرفه يي و معيشتي، مشاركت دادن معلم ها در تصميم گيري ها و احياي منزلت و جايگاه اين حرفه مي توان اميدوار بود كه اشتياق خروج از آموزش و پرورش در ميان معلمان خوب و خلاق كم شود.
سال 86 فراواني نيروها در بخش هايي از دستگاه تعليم و تربيت منجر به تولد اصطلاح «نيروي مازاد» شد. وزير وقت محمود فرشيدي، چشم انتظار تصويب لايحه بازنشستگي قبل از موعد بود تا پرونده نيروهاي مازاد را به سامان برساند. فرشيدي كه جايش را به علي احمدي داد، قانون بازنشستگي قبل از موعد هم اجرايي شد. در سال87 بيش از 90 هزار معلم با استفاده از بازنشستگي قبل از موعد و بازنشستگي معمولي از مدرسه ها خداحافظي كردند و آموزش و پرورش با دارا بودن 50درصد بازنشستگان قبل از موعد ركورددار وزارتخانه ها شد. حاجي بابايي كه وزير شد، تداوم اجراي قانون بازنشستگي قبل از موعد را با «تعطيلي آموزش و پرورش» يكسان دانست و آن را متوقف كرد. اكنون نيز در حالي كه معلم ها و مدارس سرگرم امتحان هاي پايان سال هستند، وزير آموزش و پرورش از ابلاغ بازنشستگي قبل از موعد با حذف پنج سال سنوات ارفاقي خبر داده است. در اين ميان خانواده ها نگران اين هستند كه مبادا سهل الوصول بودن قانون بازنشستگي قبل از موعد مدرسه ها را از وجود معلمان باتجربه و خلاق و توانا خالي و بچه ها را از اندوخته هاي گرانقدرشان محروم سازد.
چه كساني و چرا خارج مي شوند؟!
معلمان مشتاق به خروج از آموزش و پرورش را شايد بتوان در چند گروه جا داد. عده يي مسائل مالي و ناچيز بودن حقوق معلمي براي اداره يك زندگي معمولي را علت اين تصميم مي دانند. آنها بعد از سال ها به اين نتيجه رسيده اند كه، حتي چهار يا پنج سال خروج زودتر از آموزش و پرورش، فرصتي است مغتنم تا بتوانند به دغدغه هاي مالي و اقتصادي شان كه آموزش و پرورش به آن بي توجه بوده است در جاهايي ديگر بپردازند.
برخي ديگر از معلمان متقاضي و داوطلب خروج از بدنه آموزش و پرورش، از ناكارآمدي و نگاه از بالابه حرفه معلمي، مشاركت ندادن معلمان در تصميم گيري ها و تبديل شدن حرفه معلم به مجري صرف تصميمات في البداهه و عجيب و غريب، خسته شده اند. آنان منزلت و جايگاه خود را آسيب ديده مي بينند و مي گويند مدرسه ها با برنامه هاي يكنواخت و فاقد هرگونه تنوع و نشاط، هم براي دانش آموزان و هم براي معلمان تبديل به مكاني خسته كننده و كسالت آور شده است. به گونه يي كه هم معلم و هم دانش آموز هميشه منتظر باد و باران و برف و آلودگي هوا هستند تا براي يك روز هم كه شده كمتر به مدرسه بروند. آنها مي گويند با اين اوصاف معلمي يكي از مشاغل زيان آور است و بسياري از معلم ها قبل از بازنشستگي به بيماري هاي جسمي و روحي مختلف گرفتار مي شوند و پنج سال خروج زودتر از اين حرفه دشوار هديه يي است به سلامت روح و تندرستي جسم شان.
گروهي ديگر از علاقه مندان به خروج از آموزش و پرورش 10 هزار معلمي هستند كه به گفته مسوولان به بيماري هاي صعب العلاج مبتلاشده اند. هر چند ابتلاي 10 هزار معلم به بيماري هاي صعب العلاج جاي تامل فراوان دارد اما اين قانون به آنان كمك مي كند كه با فراغت بيشتري به معالجه و درمان خود بپردازند.
متقاضيان خروج از بدنه آموزش و پرورش هركدام از اين گروه ها باشند خيلي فرقي نمي كند. مهم اين است كه فلسفه و هدف نهايي قانون بازنشستگي قبل از موعد كه خروج معلمان «بي انگيزه» و «ناتوان» و «فاقد خلاقيت» بوده محقق نمي شود و باز هم برخلاف انتظار همگان، اين معلم هاي «كارآمد و قوي» هستند كه از بدنه آموزش و پرورش خارج مي شوند. شوربختانه بايد گفت ميل و علاقه براي «خروج» زودهنگام از حرفه معلمي در كشور ما زياد است و اين اشتياق نامبارك موجب شده اين پرسش مطرح شود كه چرا ابلاغ و اجراي اين قانون در وزارتخانه هاي ديگر مورد استقبال و توجه قرار نمي گيرد و همچنان آموزش و پرورش بيشترين متقاضي را براي خروج دارد؟! آيا اين استقبال براي رها كردن تدريس و معلمي نشانه يي روشن از كم جاذبه شدن حرفه معلمي، ناراضي بودن معلمان از شرايط اجتماعي و اقتصادي حاكم بر حرفه معلمي نيست؟ ساده ترين راه اين است كه ببينيم در وزارتخانه هايي كه اشتياق به خروج در آنها بسيار كم است و حتي بازنشسته شدن هم موجب نگراني كارمندانش مي شود چه مي گذرد كه در آموزش و پرورش از آنها خبري نيست؟ قبول كنيم موفقيت يا شكست برنامه و طرح ها و سند هاي مختلف مرهون همراهي معلمان است و براي حفظ و نگه داشتن توام با علاقه معلمان خوب و كارآمد توجه به نيازهاي واقعي معلمان امري ضروري است. و تنها در صورت توجه به دغدغه هاي حرفه يي و معيشتي، مشاركت دادن معلم ها در تصميم گيري ها و احياي منزلت و جايگاه اين حرفه مي توان اميدوار بود كه اشتياق خروج از آموزش و پرورش در ميان معلمان خوب و خلاق كم شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر