هر چند تو خونه به چشم یک پرسپولیسی به من نگاه می کنند و هر چند بیشتر بازی های پرسپولیس را از تلویزیون سعی می کنم ببینم اما اذعان می کنم هیچ وقت یک فوتبالی دو اتشه و همیشه حاضر در ورزشگاه نبودم . بار هابه ورزشگاه ازادی رفته ام روز های شیرینی مثل تشویق تیم ملی در کنار" خاتمی" ورفتن به جام جهانی و روز تلخی مثل شکست سنگین از سپاهان و حذف روبروی ایرلند خاطرات من ازاین رفتن های اندک بوده است . تا قبل از رفتن هرگز به گمانم نمی رسید روزی از قبل باخته به ازادی بروم .
نرسیده به دهکده اتوبان همت به سمت ازادی حال و هوای حجازی گرفته و ماشین هایی که پر چم ابی و عکس های ناصر را به یکدیگر نشان می دهند این حال وهواراپررنگ تر می کنند . نزدیک ورزشگاه انبوه مردم متفاوت تر از همیشه است و این تفاوت را از بودن" زن ها "و "دختر ها"یی که یک بار روی روسری هایشان نوشته بودند "نیمی از ازادی حق ماست" به خوبی می شود فهمید .
خیابان منتهی به دروزاه های ازادی" با عکس های بزرگ حجازی پر شده و بیرق های رنگاورنگ ورزشگاه یک دست "سیاه" پوشیده اند . چند جوان ویژنامه شرق را با تیتر "پروازابدی عقاب "بین مردم توزیع می کنند و چقدر خودنمایی می کند نگاه کاکایی به اسطوره که "مهم این بود که فریب نخورد ".
از تونل های "ازادی" که وارد می شوم مستطیل سبز رخ می نماید.صدای قران و مداحی به هم امیخته است . ثانیه هایی از ورودم به ورزشگاه نگذشته" تابوت عقاب نشین "در حالی که پرچم سه رنگ ایران بر ان گسترانیده شده بر روی شانه های فرزندان ارتشی وارد ورزشگاه می شود .
فضای عجیبی است. این اولین بار است که در ازادی بجای٬ سوت آغاز بازی٬سوت اخر حضور یک مرد٬ نواخته می شود . باور کردنی نیست حجازی بار دیگر در درون "دروازه" قرار می گیرد اما٬ نه راست قامت ٬که افتاده و بردوش دیگران .
هصدایی مداحی و مارش عزای ارتشی ها به هم امیخته است. و"تیفوسی ها" را کلافه کرده است .انها می خواهندفقط طنین مارش ارتشی ها پریدن عقاب را همراهی کند .
همه چیز زودتر از زمان اعلام شده در حال برگزاری است . از سید حسن خمینی هم که گفته شده بود برای نماز می اید٬ در ورزشگاه خبری نیست .
حجازی چون" سروی فتاده" اخرین دور افتخار را در ازادی می زند هوادارانش گریه کنان و سینه زنان دم گرفته اند : عجب رسمیه رسم زمونه میرن ادما از اونا فقط خاطر هاشون به جا می مونه .
عقاب از آزادی می رود و تنها خاطره اش برای هوادارنش به جا می ماند . سکوت عجیبی در ورزشگاه حاکم می شود و صدای اتیلا پسر حجازی است سکوت ازادی را غمگنانه می شکند :
از همه متشکرم که امدید این شعار شما " حجازی مردمی " واقعا برازنده او بود . نگاه هم به سر مقاله شرق وکاکایی خیره می ماند: "این سال ها نمایش هوش ناصر رو باز هم دیدم اما نه توی دروازه . درست وقتی که تو چار چوب حرمت مردم ایستاد و از سفره های کوچک دفاع کرد ".
سلام
پاسخحذفکجایید اقا اجازه ؟
چرا وبتون حذف شده ؟