۱۳۸۸/۰۶/۲۲

مرده شور !

مرده شور صحنه اول : دفتر دبیران زنگ تفریح معلم 1: استکان چایی در دست کنار پنجره رفته و آسمان را نگاه می کند ( با صدای بلند و سرشار از امید ) می گوید: هوا روبه سرخی می رود احتمالا برف خواهد امد معلم 2: به صندلی خود تکیه داده و نیایش گونه می گوید : خدا کند که خوب ببارد شاید فردا تعطیل شد. دیگران با حرکت سر ولبخند تایید می کنند صحنه دوم : کلاس درس زنگ دوم گرم گفتمان در باب موضوع درسی با شاگردانم هستم، ارام ارام جناح چپ کلاس که مشرف به پنجره سمت حیاط اند پچ پچ می کنند ، تن صدا را تغییر داده و وآن را کم و زیاد می کنم، ظاهرا موفق میشم حواس شاگرد هایم را جمع کنم ، دقایقی بعد شاگرد قد بلند ولاغر اندامی عنان صبر از دست داده با ذوق فراوان و بی اجازه می گوید ، آقا اجازه فردا تعطیله برف میاد، برف غریو شادی و قیام به مناسبت این خبر ،ان هم از چنیین منبع ناموثقی آرامش کلاس را به هم می ریزد . زیر چشمی نگاهی به حیاط می کنم ، حیاط کم کم سفید پوش میشود لبخند رضایتی می زنم ، خودکارم را بر میدارم و با چشمی اشکبار و دلی غمگین می نویسم: مرده شور این آموزش و این پرورش را ببرند که هم معلم و هم دانش اموز از آن فراری هستنند !!!! و ای کاش......

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر