۱۳۹۱/۰۵/۰۹

رسول پاپايي/روزنامه اعتماد/7شهریور 90
اول: وزير آموزش و پرورش در پاسخ به خبرنگار ها درباره افت كيفيت آموزشي مدارس و ارزشيابي گفته است: «افت كيفيت آموزش و سنجش آموزشي را در مدارس قبول ندارم.» اين نخستين تكذيب وزير درباره آنچه خبرنگاران و منتقدان مطرح مي كنند نيست. حاجي بابايي قبل از اين هم، وجود «تنبيه بدني»، «دانش آموز معتاد»، «افزايش ترك تحصيلي ها»، «چند شغله بودن معلمان»، و... را هم قبول نداشته و همه آنها را تكذيب كرده است. فراواني اين تكذيب ها به گونه يي شده است كه، گويي توسل به اصل «تكذيب و كتمان» به جدي ترين سياست وزارت آموزش و پرورش در پاسخگويي به خبرنگار ها و منتقدان تبديل شده است. دوم: بر اساس چشم انداز ايران 1400، با سواد به كسي گفته مي شود كه بتواند متن هاي معمولي را بخواند و بنويسد، مفاهيم رياضي را درك كند، بتواند با مراكز اجتماعي و فر هنگي مكاتبه كند و از اخبار و اطلاعات روزمره از طريق شبكه هاي اطلاعات و ارتباطات نوين در حد دانش و مهارت شغلي خود بهره ببرد. اگر ما مراد از آموزش را تنها ياد دادن خواندن و نوشتن هم بدانيم، شوربختانه بايد گفت، هنوز يكي از چالش هاي فراروي هر وزير آموزش و پرورشي جمعيت بازماندگان از تحصيل و ترك تحصيل كرده است كه عدد و رقم آن هر از چند گاهي محل نزاع بين منتقدان و آموزش وپرورش بوده است. سوم: آموزش و پرورش در همه نظام هاي تعليمي، تنها در كسب مهارت خواندن و نوشتن، خلاصه نمي شود. و در هيچ يك از نظام هاي آموزشي، آموزش ها به مهيا كردن كودكان ونوجوانان براي حفظ اطلاعات و شركت در كنكور و شكستن شاخ آن منتهي نمي شود. در همه سيستم هاي آموزشي، اصلي ترين بخش آموزش، آماده كردن كودكان و نوجوانان جهت ايفاي نقش به عنوان يك شهروند و كسب آمادگي هاي لازم براي زندگي در جهان امروز است. نگاه تجويزي به معلم و مدرسه و دانش آموز موجب شده مدرسه ها از كمترين آزادي عمل به عنوان پيش نياز جهت شكوفا كردن قدرت كشف، اختراع، استنتاج و خلاقيت در بچه ها بر خوردار باشند و همچنان كتاب محوري و متكلم الوحده بودن معلم ها و مستمع بودن شاگردان و بارش اطلاعاتي و حفظ محوري و روياي پيروزي در كنكور واقعيت هاي اصلي نظام آموزشي ما باشد. بنابر اين اگر اهل فن از كيفيت آموزش و افت آن، اظهار گله و كمبود مي كنند بيشتر از هر چيز مرادشان اين بخش از آموزش است كه در جاي خود انتقادي به حق و پرسشي از سر دلسوزي است. چهارم: ارزشيابي، جايگاه برجسته يي در هر نظام آموزشي دارد و بدون ترديد مكمل يك آموزش و پرورش هدفدار است. در نظام هاي تعليمي توسعه يافته، ميزان توجه به كيفيت آموزش و ياد گيري عميق مهارت هاي زندگي، هميشه بيشتر از «ارزشيابي» مورد توجه قرار مي گيرد. اما متاسفانه در نظام آموزشي ما بخش «سنجش و ارزشيابي» بيش از «كيفيت آموزش» در كانون توجه قراردارد و براي سنجش و ارزشيابي دانايي و توانايي و خلاقيت بچه ها همچنان كتاب هاي درسي تنها استاندارد وشاخص محسوب مي شوند و نمره همچنان تنها معيار وملاك مورد توجه والدين و معلم ها است. منصفانه بايد گفت، آموزش و پرورش هم متوجه اين اشكال بزرگ شده و گام هايي را در جهت تغيير شيوه ارزشيايي از نمره به روش توصيفي آغازكرده است اما اشكال مطرح شده همچنان وجود دارد وهمچنان امتحانات پايان سال مهم ترين بخش فعاليت دانش آموزان محسوب مي شود و معلم و مدرسه و اوليا با بي اعتنايي به فعاليت ها و پرسش و پاسخ هاي مستمر نگاه مي كنند و كماكان «شب امتحان» در نزد خانه ومدرسه «خير من الف شهر» محسوب مي شود. شايد مسوولان آموزش و پرورش درپاسخ بگويند، ارزشيابي ها در هر نيمسال تحصيلي به صورت مستمر و پاياني است و به معلمان اين آزادي عمل و قدرت داده شده تا فعاليت هاي درسي، پرسش وپاسخ هاي هفتگي و پژوهش و خلاقيت دانش آموزان را مورد توجه قرار دهند و مانع تفكر شب امتحاني در مدرسه و خانه شوند. اين پاسخ در جاي خود سخني نزديك به صواب است. اما متاسفانه با وجود اين تمهيد مشكلات ذكر شده همچنان باقي است. هنوز مديران ليست هاي نمره را به هنگام امتحانات پاياني در اختيار معلم ها قرار مي دهند و هنوز اغلب معلمان با نگاه به ستون پاياني نمره مستمر را پر مي كنند و مديران مناطق هم هر نيمسال يك بار و به هنگام امتحانات پاياني از مديران نمره مي خواهند و همچنان ملاك ارزشيابي معلم قوي وضعيف در نگاه مديران مدارس سطح نمره و درصد قبولي است و مديران مناطق، مديران مدارس را بر اساس درصد قبولي ارزشيابي مي كنند و خود نيز با همين معيار مورد قضاوت قرار مي گيرند. همچنان در آغاز سال تحصيلي برخي مديران قرارد ادهاي موسوم به درصد قبولي با معلمان خود امضا مي كنند و آشكار و پنهان فشار بر معلم جهت بالابردن سطح نمرات به صورت كاذب و درصد قبولي وجود دارد و تشويق معلم ها به دليل ياددهي عميق و با كيفيت و شكوفا كردن قدرت خلاقيت و درك و حل مساله و بهره گيري از روش هاي جديد ارزشيابي به يك شوخي مي ماند. و آموزش و پرورش همزمان با تغيير «روش ها» تلاشي براي تغيير «نگرش ها» در نزد معلمان و مديران خود نمي كند. بنابراين آموزش و پرورش ما كه قدم هاي آغازين خود را در مسير تغيير بنيادين برداشته لازم است به تغيير نگرش ها و ايجاد فضاي مشاركت معلمان وجذب همراهي و همدلي آنها در طرح ها و برنامه هايي كه مي خواهد اجرايي كند توجه خاص نشان دهد و زمينه آشنايي معلمان با شيوه و روش هاي نوين ارزشيابي را فراهم كند و در كنار جدي گرفتن كلاس هاي آموزشي معلمان در انديشه اعزام معلمان به خارج از كشور جهت آشنايي با شيوه هاي تدريس و ارزشيابي هاي نوين باشد
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر