غلامحسین مسعودی، نایب رئیس کمیسیون آموزش مجلس در يادداشتي در «خبر» نوشت:پروفسور حسابی و ملکالشعرای بهار پیش از این از وزیران آموزش و پرورش این مرز و بوم به حساب میآمدند. شاید این روزها یادمان رفته است که چنین وزارتخانهای از چه اهمیت ویژهای برخوردار است. به نظر میرسد در دولت نهم آموزش و پرورش با آسیبهای جدی رو به رو شد. تغییرات پی در پی وزیران و سرپرستان آموزش و پرورش نشان میدهد که محمود احمدینژاد نمیداند که از این وزارتخانه چه میخواهد و اصولاً این وزارتخانه چه اهمیتی در کشور دارد.در این میان بد نیست اشاره کنیم به وزیران پیشنهادی احمدینژاد که هیاهویی را در مجلس برانگیخت که از مخالفان وزرای پیشنهادی در حوزه آموزش و پرورش به حساب میآمدم. دیدیم که سوسن کشاورز با ارائه برنامهها و کارنامه تجربیات کاری خود تعجب همگان را در مجلس برانگیخت. کمیسیون آموزش و تحقیقات برای قانع کردن خود بارها و بارها با کشاورز جلسه گذاشت اما باز نتیجهای جز مخالفت در بر نداشت.در کارنامه ایشان اصلاً سابقه و تجربهای در آموزش و پرورش نبود. کشاورز حتی یک روز هم مدیر مدرسه نبوده است وی هیچ شناختی نسبت به این وزارتخانه ندارد.نه چالشها را میشناسد و نه فرصتها را و نهایتاً اگر هم میآمد باز هم داستانی را که در دولت نهم در حوزه آموزش و پرورش شاهد بودیم، تکرار میشد که به هر حال خوشبختانه رأی نیاورد و فاطمه آلیا هم با تدبیر رئیسجمهور از این پیشنهاد پس گرفته شد. فاطمه آلیا زنی انقلابی و حزباللهی است ولی در کارنامهاش تنها 10 سال سابقه کار دفترداری مدرسه را دارد. این آیا دلیلی بر اشراف ایشان به مسائل آموزش و پرورش است؟ آیا میتوان فردی را که از صدا و سیما و مجلس سر در آورده به عنوان یک وزیر در آموزش و پرورش انتخاب کرد؟فاطمه آلیا در مجلس زنی توانمند است و قابل احترام. او از ویژگیها و تواناییهایی بالقوهای برخوردار است. اما خوشحالکننده است که سرنوشت ایشان منجر به رأی نشد چرا که اگر هم پیشنهاد میشدند رأی نمیآوردند و اگر رأی اعتماد مجلس را کسب نمیکردند در مجامع بینالمللی و نیز اعتماد ملت ایران به مجلس و دولت مورد انتقادهای منفی قرار میگرفتیم و دیدگاهها نسبت به تیزهوشی مسئولان در اداره امور زیر سؤال میرفت. حال در این میان تنها نکتهای که نگرانیها را تشدید میکند، آن است که این تصمیمگیریها و آمد و شدهای محمود احمدینژاد در آموزش و پرورش نشان میدهد که محمود احمدینژاد اقیانوس آموزش و پرورش را نمیشناسد. لرزههاو پسلرزهها و توفانهای این وزارتخانه را نمیشناسد، آموزش و پرورش یعنی ایران، یعنی 70 میلیون ایرانی و یک میلیون نفر معلم که جمعیتی فهیم و آگاه هستند، جمعیتی متخصص. در اوایل انقلاب اکثر وزرا و مسئولان کشور ما افرادی بودند که از مقامات آموزش و پرورش بودند.حالا این سؤال به ذهنها میرسد که چرا آموزش و پرورش از جاهای دیگر نیرو میآورد. آیا 36 هزار نفر معلم با مدرک دکترا نمیتوانند سکان این وزارتخانه پرچالش را در دست گیرند؟ آیا لازم است تا نیرو برای این وزارتخانه از دیگر ارگانها گرفته شود؟ به نظر میرسد این اقدام برای پرسنل این وزارتخانه نوعی توهین به شمار میرود. افرادی در وزارت آموزش و پرورش تجربه کسب کردهاند و تلاش کردهاند که مقاطع تحصیلی و کاری را پلکانی طی کنند که هم تجربه کار در این وزارتخانه را دارند و هم چالشها و فرصتهایش را میشناسند. معلم را درک کردهاند و معیشت و منزلت اجتماعی معلم را دارای اهمیت میدانند. این افراد میتوانند وزرای خوبی برای چنین وزارتخانهای شوند.این در حالی است که رئیس دولت چنین گزینههایی را نادیده انگاشته و از بیرون از این وزارتخانه گزینههای جدید را به این دستگاه معرفی میکند. در چنین شرایطی است که معلمان سرخورده میشوند و بدنه وزارت آموزش و پرورش آسیبهای جدی میبیند.حال هم همین اتفاق برای وزارت آموزش و پرورش افتاده است و عدهای از معلمان بر این باورند که هویت آنها از دست رفته است و با حیثیت آنها که گام به گام با دانشآموزان خود رشد کردهاند و به مدارج عالی دست یافتهاند بازی شده است. به نظر میرسد دولت نهم و در ادامهاش دولت دهم، وزارت تعاون و ... را بهتر از وزارت آموزش و پرورش درک میکند. امید است که رئیس دولت با در نظر گرفتن تمام آسیبهایی که بر بدنه آموزش و پرورش وارد کرده و باعث سرخوردگی معلمان شده است، وزیری در خور شأن این وزارتخانه پر اهمیت، در شأن مردم و در شأن معلمان دلسوز، زحمتکش و ایثارگر بیابد و به مجلس معرفی کند و در این میان آموزش و پرورش را وزارتخانهای در جهت رسیدن به اهداف سیاسی نداند و بداند که هویت ملی و مذهبی دانش آموزان و آینده ایران در گروی انتخاب ایشان است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر